جدول جو
جدول جو

معنی ازبر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ازبر کردن
به خاطرسپردن، حفظ، حفظ کردن، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن و به خاطر سپردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبهر کردن
تصویر زبهر کردن
عاق کردن فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن بیاد سپردن مطلبی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبار کردن
تصویر اخبار کردن
آگاه کردن خبردارساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختر کردن
تصویر اختر کردن
فال زدن، تفائل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیر کردن
تصویر اجیر کردن
مزدور کردن بمزدوری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار کردن بندی کردن دستگیر کردن گرفتارکردن دستگیر کردن بحبس و بند در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزار کردن
تصویر آزار کردن
آزردن آزار رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنبر کردن
تصویر چنبر کردن
حلقه مانندی چون کمان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبر کردن
تصویر منبر کردن
انبار کردن انبار کردن ذخیره نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبر کردن
تصویر نوبر کردن
((~. کَ دَ))
میوه نو رسیده خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازهم کردن
تصویر ازهم کردن
تشخیص دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبار کردن
تصویر انبار کردن
Stow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازار کردن
تصویر بازار کردن
Market
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
Cloud
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجبار کردن
تصویر اجبار کردن
Force
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازار کردن
تصویر بازار کردن
sprzedawać na rynku
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجبار کردن
تصویر اجبار کردن
zmuszać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انبار کردن
تصویر انبار کردن
składować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
chmurzyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازار کردن
تصویر بازار کردن
продавати на ринку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
хмарити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انبار کردن
تصویر انبار کردن
складати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازار کردن
تصویر بازار کردن
vermarkten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجبار کردن
تصویر اجبار کردن
змушувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجبار کردن
تصویر اجبار کردن
zwingen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انبار کردن
تصویر انبار کردن
verstauen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
bewölken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازار کردن
تصویر بازار کردن
продать на рынке
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انبار کردن
تصویر انبار کردن
укладывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
затмить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجبار کردن
تصویر اجبار کردن
заставлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
使多云
دیکشنری فارسی به چینی